قاطی پاتی!!!


 

این مطلب فقط جنبه طنز و شوخی داره و امیدوارم هیچ یک از بازدید کنندگان گلم ناراحت نشوند ...

متن در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 را گبی در دبیرستان سالانه جان 20نفر را میگیرد

چاقی سالانه جان 30هزار نفر را میگیرد

وان حمام سالانه جان 340 نفر را میگیرد

رعدو برق سالانه جان 10هزار نفر را میگیرد

ترن هوایی سالانه جان 6 نفر را میگیرد

کوسه ها سالانه جان 5 نفر را میگیرند

کرگدن ها سالانه جان 2900نفر را میگیرند

هواپیماها سالانه جان 1200نفر را میگیرد

اتشفشان ها سالانه جان 845نفر را میگیرد

گوزن ها سالانه جان 130نفر را میگیرند

قندیل های یخی سالانه جان 30 نفر را میگیرند

 

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 اقا چن وقته دچار یه مریضیه روحی شدم. اونم اینکه اگه کسی بم زنگ بزنه تا قط کرد 10 ثانیه به موبایلم خیره میشم تا بنویسه هزینه ی اخرین تماس شما ............ بعد یادم میاد اون زنگ زده گوشیو میزارم جیبم

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 بعضيام هستن همچين ميگن ما متولد فلان ماه هستيم كه انگار ژنِ برتر دارن |:
بابا بهترين !!!
عند مرام !!
اصل بامعرفتا !!!!
د آخه مهربوووون !!
اصن شما متولد تیر ماه...خوبه؟ ؛)

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 مردی که با صدای بچه گونه با نوزاد صحبت میکنه ٬ اگه معنی نگاه اون طفل معصوم رو بفهمه ، خودش باید آروم و بی صدا از کادر خارج بشه و دیگه برنگرده …

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 اگه يه وقت جنگ بشه و من اسير نيروهاي دشمن بشم‏...
حتي اگه شكنجه ام كنن دوام ميارم و اطلاعاتي بهشون نميدم...‏
حتي اگه بهم برق وصل كنن...‏
حتي اگه ناخن هام رو با انبر دست بكشند...‏
حتي اگه با ميخ دستم رو به ديوار بدوزند دوام ميارم...‏
ولي به جون خورزو خان؛ به خاك استيو جابز قسم نميتونم تحمل كنم كه ببندنم به يه صندلي و يه تلويزون بزارن رو به روم كه مرتب تبليغ هاي بي مزه و چرت و پرت "تبرك‏"‏ رو پخش ميكنه...بخدا اين يكي رو نميتونم تحمل كنم‏!‏‏!‏‏!‏
‏(‏يني اينقدر از تبليغ هاي تبرك متنفرم‏)‏

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 دختره نوشته بود : " نرو !! دردناک ترین التماس دنیاست !! :( "
.

.
بعد من رفتم زیر استاتوسش کامنت گذاشتم :ولی به نظر مــن نرو یکی از بهترین نرم افزارهای رایت سی دیه !!
اصن این دخترها الکی با همه چیز احساسی برخورد می کنن :|

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 ديديد اگه يه نفر يه مدت طولاني از يه جايي وارونه (سر و ته‏)‏ آويزون بشه چه شکلي ميشه؟‏
اعتراف ميكنم وقتي بچه بودم فكر ميكردم آدمايي كه اون ور كره زمين زندگي ميكنن يه همچين حسي بهشون دست ميده‏!‏‏!‏‏!‏

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 جان من این فروشنده هایی که جلوی در مغازه وامیسن تا میخوای لباسا رو نگاه کنی میگن بفرمایید،شلوار میخواستی نمیذارن به لباس نگاه کنی رو میخوام با دو تا دستام خفه کنم.شاید پول نداشته باشم کصافط...

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 عاخه اين چه وضشه ديگه؟!!!
مكالمات ما ها و دكترا:
- دكتر جون سرم درد ميكنه....
-چيزي نيس عصبيه!!!
- اق دكتر زير بغلم ميخاره !!!
- عصبيه درس ميشه
- داداش حالت خوبه؟!!!
- عصبيه عزيزم نگران نباش
- تو دكتري يا MP3 PLAYER ؟؟
- عصبيه گلم چيزيت نيس
- خو ادم كمي تا قسمتي حسابي 7 سال تو اون دانشگاه يونجه خوردي يا قرص اعصاب؟!!!
يني اون چوب بستنيا كه ميكنن تو حلق ملت با زاويه 45 درجه تو حلق همچين دكترايي....
من ديگه برم قرص اعصاب بخورم....

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 همین که بگی :
زندگی ، خیلی خوب و زیبایی !
از هزار تا فحشِ خوار و مادر بدتره براش ...

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 میری آدامس اوربیت بخری، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس شیک میده!!
بنظر شماچرا آیا!

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 آقا شماهم مثل منید؟
از لیوان یکبارمصرف حداقل 5بار، از ژیلت یکبار مصرف حداقل 10 بار(بستگی به نوعش داره)،از راپید یکبار مصرف از ترم دوم تا ترم آخر و ... استفاده میکنم!
بیچاره کمپانی های سازنده با چه امیدی اینارو یکبارمصرف میسازن.خب یکم رعایت کنین کم مصرف کنین :-)

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 روزی لقمان در کنار چشمه ای نشسته بود . مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید : چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است.
دوباره سوال کرد : مگر نشنیدی ؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد .

زمانی که چند قدمی راه رفته بود ، لقمان به بانگ بلند گفت : ای مرد ، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید .
مرد گفت : چرا اول نگفتی ؟
لقمان گفت : چون راه رفتن تو را ندیده بودم ، نمی دانستم تند می روی یا کند .
حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید .

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

متن در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

یکی از فانتزیامم اينه كه:
.
.
با لحن جدی و خسته
به یه دکتر بگم:
لطفا حاشیه نرو دکتر!!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم:
فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم؟؟ 

 

یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان. تو افق محوشن رو با دمپایی ابری انقد بزنم که
صدای گرگ دربیارن تو افق....... 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه ،
کلی آدم بیگناه اینجا هست !
.
.
.
توهم در حد سراب های بیابان های ۱۵۰ درجه آمازون …
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ که ﺑﺎ مخاطب خاصم دعوا ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺍﺯش ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭمو ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺰﻧﻪ ﻟﻬﻢ ﮐﻨﻪ ﺑﻌﺪ مخاطب خاصم ﺑﺒﯿﻨﻪ و “ﭼﯿﺮﯾﮏ ﭼﯿﺮﯾﮏ ﭼﯿﺮﯾﮏ”(صدای کفششه!) ﺑﺪﻭﻭﻩ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﮕﻪ آه ﺧﺪﺍی ﻣﻦ ! ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺰﺍﺭﯼ … ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮﻩ و بعدش ﺩﻭﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﻨﻢ و ﺑﻤﯿﺮﻡ … پسره ﻫﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﻨﻪ !!!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که...
تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه ک بهت صفر میدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب دیوار بگم...
منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد...
برو از خدا بترس.... 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
از فانتزیای اصلیم اینه که واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی ! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد … منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچی صدام کنن و دنبالم بیان بهم نرسن و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب زندگی کنن کصـافـطــا !!!
اخیرا هم به این شکل کاملش کردم :
بعد که ۱سال تموم شد به نحو عجیبی زنده بمونم و قیافه و هویتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان یه شاگرد جدید بشینم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببینم حال کنم !
تخیل در حد جنگ ستارگان هندی 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده! 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از عجیبترین فانتزیامم اینه
واسه امتحانا درس بخونم 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیامم اينه كه:
.
.
با لحن جدی و خسته
به یه دکتر بگم:
لطفا حاشیه نرو دکتر!!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم:
فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم؟؟ 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
يكي از فانتزيام اينه كه وقتي يكي داره تو فانتزيش توي گرد غبار يا دود محو ميشه
از اون طرف دودا بگم پخخخخخخخخخخخخخخ بعد سكته ناقص بزنه بعد بميره
بعد منم تو چاهي كه از فرط خنده حفر كردم سقوط كنم
بعد اون دنيا يقمو بگيره از پل صراط پرتم كنه پائين!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاینش بنویسم :
.
.
.
"مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن .. گر دست فتاده ای بگيری مَردی
بعد برگه رو تحویل بدم برم!!!
ما همچین آدمی هستیم....

 

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.

 زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در می‌آورد.

 زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی می شكنند.

 زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.

 زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.

 زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

 زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

 زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.

 زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.

♦ زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند

نویسنده: Mehdi ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , mehdi300022.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com